(نقطه آغاز)

ساخت وبلاگ
به نام خداوند عقل و احساس

(نقطه آغاز)

در جام خویش امروز

قطره ای جز خون نمی بینم

عقل و بار خود کیسه کرده ام

راهی جز جنون نمی بینم

تمامی حرف ها تا بیخ

می رود فرو چو نیشتر

هر رهگذر بنا به توانش

ضربه ای کم تر یا بیشتر

چنان زخمی ات میکنند

این آشنا ترین آشنا

هزار دشمن نتواند

کشاند چو او تا نا کجا!

هیچ کس در سبد خود

ندارد گل التیام

نمی ریزد ذره ای ساقی

شراب در این جام

آسمان هم به تابستان

حلاوت باران نمی بارد

گُلی به باغ دلم این فصل

باغبان عشق نمی کارد

در خلسه سکوت گویی

آخر دنیا ایستاده ام

خاکستر خود به رسم طبیعت

به باد فراموشی داده ام

در مقام نطق، دل را

به دریا زدن هنر نمی باشد

چرا هیچ کشاورزی

بذر عمل نمی پاشد؟!

پا به دریا می زند صخره

از سخن می کند عبور

در جلوه گری مرگ،هرلحظه

زندگی می شود مرور

شنیدم که خدا می گفت

انتهای زمین گرد،رازست

همان جا که ایستاده ای

شاید نقطه آغاز است!

زینب عامری


برچسب‌ها: زینب عامری, اشعار نو (نقطه آغاز)...
ما را در سایت (نقطه آغاز) دنبال می کنید

برچسب : نقطه,آغاز, نویسنده : sakhrehkhamoosh بازدید : 76 تاريخ : دوشنبه 27 شهريور 1396 ساعت: 3:39