به نام خداوند عقل و احساس وحدت گفت به دریا قطره کوچکی آخر چه نیازی تو را به من؟ به ساحل عریان بهر آزادی ای رفیق قدیمی !موجی بزن نه من اسیر تو، نه تو محتاج من! رها شدن زِ این قیدها مرا باید می روم فارغ و رها از تو روزی آری! خودم دریا شوم شاید گفت دریا: قطره کوچک پرمدعا من گرچه پهناور و پُرشکوه اما وجود من نیست مستقل از شما دریا، دریا نَبوَد بی اجتماع قطره ها قطره خندید: تاثیر من کجاست؟,وحدت ...ادامه مطلب